Kerbelâ yağmuru, annen Kerbelâ’ya misafir olur

شب جمعه روضه خون کربلا بارونه کربلا

سر پیراهنت پیرم کردن از زندگی سیرم کردن

بی مهمل بردنم دستای بسته چهل منزل بردنم

چند تا بی مروت قاتل بردنم بی مهمل بردنم

بگو از رو تنت پا برداره این تشنه لب خواهر داره

زینب از تل بره گفتی ذوالجناح هم تو از مقتل بره

کاشکی میگفتی مادر تو اول بره

سر هر کوچه من سنگ میخوردم

از مرد و زن سنگ میخوردم

سر تو از سر نی می افتاد

مادرت هی می افتاد

گفتم اینجا رو نه دوست دارم بازار رو این بازار رو نه

هر کاری میکردن این کارا رو نه گفتم اینجا رو نه

اینجا عمه ام شکست

سرت از نیزه افتاد و شد دست به دست

زن و بچت بین وحشی های مست

قبل مغرب بود که سر و بردن

آخرشم انگشتر و بردن یادگار های مادر و بردن

این حسین من خیلی مظلومه

ذره ذره جون میده معلومه

خنجره خیلی کنده معلومه